ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

دلنوشته پدری برای ویاناکوچولو

ویانا جان ، سلام  همانگونه که بارها گفته ام ، وقتی از من جدا میشوی ، ساعتها بغض گلویم را میفشارد .  نوه عزیزم ، ما آدمها وقتیکه پیش هم هستیم ، یکدیگر را نمیفهمیم ، الا زمانیکه از هم دور بشویم . آن وقت است که به یاد هم میافتیم . اما در مورد تو موضوع فرق میکند ، وقتیکه پیش من هستی ، نگرانی من برای لحظه ای است که از من دور میشوی ، دلم برایت تنگ میشود . زود برگرد . از مامان آنی بخواه که نوشته های مرا در سایت تو برایت بخواند .  قربان تو نوه عزیز : پدری  1394/03/12 ...
25 خرداد 1394

ار چندروز قبل از سال تحویل 94تا چند روز بعد از سال تحویل

سلام عروسک زیبای مامان آنی نردیک سال جدید هستیم و همش صحبت ار ماهی و سفره هفت سین میشه و من و باباسامان رنگ و وارنگ برات ماهی قزمز کوچولو میخریم و شما هم به روش های مختلف میکشی  ولی خوب باز هم مرتب میگی برام ماهی آبی بخرین چون یه مدته که رنگ مورد علاقه ات شده آبی و همه چیز هارو آبی میخوای آخر سر هم بابا سامان مجبور شد دوبار برات ماهی آبی آکواریومی بخره    بعد از ماهی رسیدیم سر سفره هفت سین  که ار دست شما نمی تونست شکل بگیره و همش میگفتی خودم میخوام بچینم و از روی این میز میذاشتی روی اون میز و همیجوری شد که دوتا از ظزف ها رو شکستی و بعد هم خودت میگفتی: اکشال نداره &nb...
1 خرداد 1394
1